هوای ابری دلم

بنام خدائی که همیشه حضور گرمش رو در کوچکترین یاخته های بدنم حس میکنم .

با سلام امروز دوشنبه ۳/۱۲/۱۳۸۳
نمیدونم چرا مژگان دلش بازم مثل روز های دیگه گرفته
هوای ابری دلش کی میخواد آفتابی بشه خدا میدونه
حتی یک بارون کوچیک میتونه یک آسمون ابری رو آفتابی و گرم کنه
ولی چرا سیل گریه های من هوای ابری دلم رو آفتابی نمیکنه
خدایا...............


در بهار زندگی احساس پیری میکنم
با همه آزادگی فکر اسیری میکنم
بس که بد دیدم ز یاران به ظاهر خوب خود
بعد از این بر طفلک دل ، سختگیری میکنم


باور نمی کنم، هرگز باور نمی کنم سالهای سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کار خواهد شد
زیستن مشکل شده است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرد که احساس می کنم خفه می شوم. 
هیچ نمی دانم چرا؟ اما میدانم کس دیگری به درون من پا گذاشته است و اوست که مرا چنان بی طاقت کرده است که
دیگر نمی توانم در خود بگنجم. در خود بیارامم. از «بودن» خویش بزرگتر شده ام و این جامه بر من تنگی میکند.
احساس میکنم این کفش تنگ و بیتابی فرار! عشق آن سفر بزرگ! ... اوه چه می کشم!! چه خیال انگیز  و جان بخش است : "اینجا نبودن "

  ((دکتر علی شریعتی ))


دلم گرفته اصلا هوای گریه داره خفه ام می کند شاید واقعاً دلتنگم خودم هم باورم نمی شود
چه حسی است این حس غریب چقدر دلم می خواهد گریه کنم به سرنوشت آرزوهایی که پوچ می شوند یک حسرت سینه ام را خراش می دهد نفسم را بند می آورد . احساس می کنم قلبم را فشار میدهند واقعاً کاش میشد اما نمیشه آرزوهایی که هیچ وقت به ثمر نمی رسند خوش به حال آنهایی که رسیدند و چشیدند و موندند و بارور شدند  …..........
  ...ای روزگار پولکی ای استعداد پولکی ای سلامتی پولکی ای آروزهای پولکی قشنگی های پولکی عشق پولکی ................. 
 یکی نیست به بعضی ها بگه چرا دروغکی عاشق میشید، عاشقی راستی می خواد  یکرنگی پس دروغکی عاشق نشو ... … مگه نه اینه که وقتی عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد پس ...................
ای خدا شکرت که حداقل تو هستی که حرف زدن با تو به پول نیاز ندارد چقدرتو خوبی و آنچه که بیشتر دل مرا می سوزاند و شرمنده ام می کند گذشت توست
 اما تو روا داشتن بزرگترین خوشبختی با تو به همه چیز رسیدن آسون ترین کاره نمی گویم مراببخش که آگاهانه خطا می کنم و لایق بخشش نیستم . اما عاجزانه از تو می خواهم که با من باشی تا همیشه وجودم حتی آن روزی که سوزانده خواهم شد باور کن جیغ خواهم کشید و تورا صدا خواهم زد و کاش فریاد رسم باشی
 دلم گرفته نه از دست کسی نه برای کسی که…... دلتنگی هم ما رو سر کار گذاشته خدایا تو آنی که من دوست میدارم پس آنم بدار که تو دوست میداری .

 

بیایید بادها را ترجمه کنید
باران ها را
و این سکوت وسیع را در من
حالا که این قدر بیهوده ام با دست هایم ،خانه ام ،خیابانم
برای سامان تمام آن کلمات باز بیایید
باز بیایید با کلماتی به طالع نو
زیر نوری که از شکافی نامرئی در کیهان می تابد
تا من گزارشم را از ظهور شما و این جهان کبود
یک جا تمام کنم .

بگذارید تنها من گریه کنم.
برای پایان این خیابان
سوگواری من کافی است.
شما لبخند بزنید
دست سایه کنید
و از عبور تابستان
بر پیکره ی اتوبوس ها شاد بمانید.

(خانم نازنین نظام شهیدی)

 


چه بگویم ؟
که تو هم چو من تنها بودی آن لحظه که با قلبی پر التهاب و نگاهی جستجوگر بی پناهتر از همیشه از مقابلت گذشتم در کدام اندیشه ممتد فرو رفته بودی که رفتن مرا ندیدی
آه چه بگویم؟!

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهائیست
مرا در خود تماشا کن که مرگ من تماشائیست

 
نمیدونم چرا این هراس خاموشی که چند وقته سراغم اومده من و رها نمیکنه از دستش خسته شدم
نمیدونم چرا دست به هر کاری میزنم نمیشه
میدونید چیه آدم هر چه قدر هم که بخواد قوی باشه هر چه قدر مقاومت کنه تا مبادا ساقه هاش در معرض تند باد های زندگی خردنشه ولی باز نمیشه انگار چرخ چرخنده روزگار میخواد از پا درش بیاره میخواد بهمون ثابت کنه که هر کی باشی و هر چی باشی آخر بازیچه تقدیر خواهی شد هر آنچه باید اتفاق بیفته میافته و هر اتفاقی که نباید بیفته نمی افته آدمها همیشه برای دست یافتن به آرزوها و ایده آل هاشون  تا رسم بوده دیر میرسیدند ولی من نمیدونم چرا اصلی شدم که استثنا خورده خیلی مسخرست
آره من خیلی زود رسیدم
خیلی زود
نمیدونم چرا اینقدر سرنوشت با من با بیرحمی رفتار میکنه
هر چقدر به خودم امیدواری میدم که مژگان صبر کن درست میشه نمیدونم چرا نمیشه
هر چقدر هم خدا رو صدا میزنم انگار صدام و نمیشنوه
یا شاید میشنوه ولی ناله هام و دوست داره
گریه های بی امانم و دوست داره یا شاید هیچکدوم از اینها نیست
شاید من و به حال خودم گذاشته
ولی چرا ؟
من تاوان کدوم گناه نکرده رو دارم پس میدم
من که همیشه در حق اونهائی که  به من ستم روا کردند ستمی که لایقش نبودم
خوبی کردم چون به این شعر معتقدم که

هر کس بد ما به خلق گوید ما سینه خود نمیخراشیم
ما خوبی او به خلق گوئیم تا هر دو دروغ گفته باشیم

خدایا خودت کار ها رو درست کن
خدای خوبم خودت درستش کن
تو میدونی خدایا......
میدونی که لیاقت من بیشتر از اینها بود
توی این دنیای به این بزرگی سهم من اینقدر نبود .
خدایا کمکم کن
خدایا منو به حال خودم رها نکن من به تو خیلی احتیاج دارم مگه میشه تو من و تنها بذاری
آخه تو خدای منی.......
تو عزیز ترین کس منی
تو میدونی که توی این دنیای سنگی غیر از تو کسی رو نداریم
پس تنهام نگذار
چون تو تنها کسی هستی که فقط برای ما موندی
پاک و صادق و بی ریا

همین

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:32 ب.ظ http://yohahahaha.blogsky.com

سلام از وبلاگت دیدن کردم نوشته هات خیلی خوب بود به وبلاگ منم سر بزن

یاس دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 02:36 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

تو بی نظیری مژگان ... عالی بود ...
لذت بردم
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد