با سلام امروز یکشنبه ۶/۹/۸۴

خیلی وقته که حرفی برای گفتن نمونده ..........

همین .....

 

امروز پنجشنبه 14/7/84


با سلام خدمت همه دوستای خوبم

من تا فراموش نکردم خطاب به دوست جدید و خوبم خانم مژگان مهرزاد عرض کنم
که .... دوست عزیزم ممنون از این همه لطفی که نسبت به من دارید
ولی من نه شاعرم نه نویسنده فقط یاد گرفتم وقتی که از هیاهو و همهمه آدمها
خسته میشم و دلم یه جای دنج و ساکت میخواد بیام اینجا و یکم واسه دله خودم بنویسم
آخه یه چند وقتیه که بهش نرسیدم حس میکنم که این دل ، دیگه دل نیست
اما اشکالی نداره خودم درستش میکنم مثل همیشه
بهر حال از لطفه شما ممنونم یه اشکالی توی کامپیوترم به وجود اومد که من نتونستم
براتون میل بزنم از این بابت عذر خواهی میکنم .
در آخر هم یکی از سخنان و نصایح زیبای حضرت سلیمان رو میگم و میرم چون الان سره کارم
 
سلیمان نبی میفرماید شیرینی و تلخی زندگی را تجربه کردم و گواراترین زندگی را در ساده ترین زندگی یافتم .




کامیاب باشید

 

 

امروز شنبه 2/7/84


با سلام خدمت همه دوستای خوبم و معذرت خواهی بابت این همه تأخیرم اگه Update نکردم ولی همیشه پیغامها و ایمیلهای خوبه شما رو دریافت میکردم
اینقدر فکرم و ذهنم مشغول بود که نمیتونستم تمرکز بگیرم ،نمیتونستم رشته کلام رو به دستم بگیرم و بنویسم .
چیزی که دلم میخواد فقط یه آرامش ابدیه...فقط
  اینقدر آدم توی هیاهو و شلوغی آدمهای این جامعه گم میشه که بعضی وقتها اسم
خودشم یادش میره توی دنیایی زندگی میکنیم که مردمش هر لحظه رنگ به رنگ میشن
 و تنوع رنگشون از جعبه مداد رنگی خواهره کوچیکم هم ،رنگی تره
آدمهای مرموزی که هیچوقت نمیفهمی توی دلشون چی میگذره
آدمهائی که بی حیائی اولویت شماره 1 زندگیشون شده خودشون توی یه هزار تویی گم شدن که نگو و نپرس
و ده نفر دیگرو با خودشون توی اون آشفته بازاری که هستن میکشن
تیشه به ریشه همه میزنن ولی نمیدونم چرا خودشون زخمی نمیشن
تنها چیزی که میتونم بهشون بگم اینه که براشون متأسفم ....واقعا" متأسف
ولی از بابتی خوشحالم که میتوانم با همه حقیری و کوچکی این آدمها ازشون درس بگیرم که شاید بامتن زیر بی مناسبت نباشه.


این متن نوشته ندا یکی از عزیزترین دوستهای منه

اگر از کوه استواری وپایداری یاد گرفتم میتوانم در مقابل مشکلات زندگی استوار و پایدار باشم.
اگر از مورچه همت و امید را یاد گرفتم- میتوانم حتی در سخت ترین لحظات زندگی- امید خود را از دست ندهم.
اگر از گل آفتابگردان یاد گرفتم که به سوی نور صورتم را بچرخانم  میتوانم با نور معرفت خداوند آشنا شوم.
اگر از گل نرگس یاد گرفتم که در مقابل سرما هم میتوان مقاومت کرد در مقابل سرمای روزگار میتوانم مقاومت کنم .
اگر از آتش یاد گرفتم که همیشه باید از پایین به بالا رفت- یاد میگرفتم که هیچوقت در زندگی عجله نکنم واز کوچکترین  میتوان به بزرگترین و بالاترین رسید.
 آری تمام این طبیعت زیبا وموجودات که اطرافم هست
میتوانم از آن درس زندگی بیاموزم وخدا را شاکر باشم که با آفریده های خود درس زندگی را به من می آموزد.

ولی از خداوند طلب صبرجمیل میکنم از خداوند میخواهم که کمکم کند که عجول نباشم
چون حس میکنم یک نیروی متافیزیکی یک نیروی مابعدالطبیعه و خارج از کنترل و اراده من
زمام امور را در دست گرفته و من میخوام خودم رو به دست اون قدرت لایزال بسپارم تا خودش همه امور را به بهترین شکل و عالیترین روش اداره بکنه و به دست بگیره کتاب جالبی رو دارم میخونم به نام چهار اثر از خانم فلورانس اسکاول شین که خوندش واقعا" خالی از لطف نیست توی این کتاب جملات زیبا و تأکیدیه زیبائی نوشته توی پست بعدیم  مطالب جالبی از این کتاب رو خواهم آورد به امیده روزی که همه کارهام به کمک قدرت لایزال الهی حل بشه بازم صبر میکنم صبر .... چون صبرم زیاده
خدائیش صبرم خیلی زیاده

 معتقدم هر وقت انسان چیزی رو از دست بده
یا اون چیز حق الهی من نبوده یا خداوند چیزی بهتر از اون رو در تقدیر و سرنوشتش قرار داده

     پروردگارا

به من آرامش ده

                    تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

دلیری ده

                    تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

بینش ده

                    تا تفاوت این دو را بدانم

مرا فهم ده

                    تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند

                                                                         (جبران خلیل جبران)

خیلی کار دارم باید برم

یا حق...